• امروز : سه شنبه - ۱۴ مرداد - ۱۴۰۴
  • برابر با : Tuesday - 5 August - 2025

بازار داغ لوازم التحریر و شرمندگی پدر و مادرها!

  • کد خبر : 19423
  • ۲۸ شهریور ۱۴۰۳ - ۸:۳۰
بازار داغ لوازم التحریر و شرمندگی پدر و مادرها!

گزارش از: طاهره خیاط شایان نزدیک یک ماه است که بازار تبریز شلوغ است و به قول معروف جای سوزن انداختن نیست. در جلوی مغازه ها و پیاده روها بساط لوازم التحریر پهن شده است. تا چشم کار می کند مادرانی را می بینید که دست کودکانشان را گرفته و لابلای دستفروشان می چرخند. در […]

گزارش از: طاهره خیاط شایان

نزدیک یک ماه است که بازار تبریز شلوغ است و به قول معروف جای سوزن انداختن نیست. در جلوی مغازه ها و پیاده روها بساط لوازم التحریر پهن شده است. تا چشم کار می کند مادرانی را می بینید که دست کودکانشان را گرفته و لابلای دستفروشان می چرخند.

در نقطه صفر بازار یعنی ابتدای شریعتی شمالی به طرف بازار ایستاده  و نظاره گر خریدهای این روزهای کودکان هستم.

طرح های متنوع و جذاب نوشت افزارها انتخاب را برای کودکان سخت کرده است. کودکان به تنها چیزی که فکر می کنند طرح های روی جلد دفترها و جامدادی ها و… است اما از آشوب دل مادران خبر ندارند. جای بیشتر پدرها در قبل از ظهرها به دلیل اشتغالشان در این بازار خالیست و وقتی مادر کم می آورد کودک را به پدر حواله می دهد و می گویا عصری با پدرت بیا من از نمی توانم از عهده لجاجت های تو بربیایم!

کودک است دیگر گرانی و بی پولی پدر سرش نمی شود و نمی خواهد در مقابل همکلاسی هایش کم بیاورد.

خانواده ای چهارنفره متشکل از پدر و مادر و دو فرزند حدود ۸ و ۱۱ ساله نظرم را جلب می کند. به بهانه خرید من هم پشت ویترین مغازه بازارچه کتاب نظاره گر می شوم. مغازه پر از جعبه‌های مداد رنگی، جامدادی‌های دخترانه و پسرانه، دفترهای سیمی و دفترهای معمولی، مدادفشاری و خودکارهای زردار و رنگارنگ است.

سرحرف را باز می کنم و می گویم چقدر گران هستند یک کارمند باید حقوق یک ماه خود را فقط برای خرید وسایل مورد نیاز مدرسه کودکانش بکند. گفتن این حرف کافی بود تا سر درددل پدر و مادر خانواده باز شود. پدر جوان این خانواده در حالی که سرش را پایین انداخته آهسته می گوید کارمند باز مطمئن است سرماه مبلغی به حسابش واریز خواهد شد، خانم، من کارگر روزمزد هستم یک روز کار نکنم شب گرسنه می خوابیم با این گرانی لوازم التحریر چه کنیم. زمان ما که این طور نبود دفترهای ساده با خودکار بیک و کتاب هم که مدرسه پخش می کرد ما هم خودمان برای خرید نمی رفتیم و پدرم عصر با چند تا دفتر و مداد به خونه که وارد می شد از ذوق می پریدیم هوا، اما الان اینارو می بینی دوساعته مارو تو خیابونا علاف کردن اینو نمیخوام اونو نمیخوام، جیب من رو هم که اصلا در نظر نمی گیرند.

درحالی که ما در بحث گرانی غرق بودیم کودکان انتخاب هایشان را کرده و پدر و مادر را به داخل مغازه کشیدند.

راستش را بخواهید تنوع لوازم التحریر آن قدر زیاد است که من خود غرق تماشا می شوم. جامدادی خیلی ساده ای توجهم را جلب می کند با خود می گویم قیمتش خیلی خیلی گران باشد نمی تواند بیشتر از ۱۵۰ یا ۲۰۰ تومان باشد اما وقتی ۴۵۰ تومان را از فروشنده می شنوم مغزم سوت می کشد.

زن دیگری که برای دوقلوهای ۱۳ ساله اش حدود ۱۰ میلیون تومان خرج لوازم التحریر و کیف مدرسه شان کرده است به خبرنگار تانیش می گوید این هزینه را فقط برای لوازم التحریر کرده و خرج لباس مدرسه شان جداست.

وی می گوید: هیچ نظارتی بربازار وجود ندارد بیشتر از ده روز است که به بازار می آیم و حتی یکبار ندیدم بازرسی این طرفها پیدایش بشود.

یاد بچگی های خودم می افتم. تحصیل واقعا رایگان بود. ریالی از بابت ثبت نام پرداخت نمی کردیم. کتاب و دفتر را هم که مدارس با مبلغ ناچیزی پخش می کردند. علیرغم این که دفتر سیمی و طرح دار با خودکارهای رنگارنگ نداشتیم اما از داشته هایمان لذت می بردیم در حالی که من امروز نه در چهره مادران و پدران و نه کودکان شادی و شور و شوق دیدم.

کاش می شد قانون اساسی تحصیل رایگان به معنی واقع اجرا می شد و اینقدر مدارس متنوع انتفاعی و غیرانتقاعی نداشتیم و این همه بین کودک فقیر و غنی تفاوتی وجود نداشت و همه در زیر سایه قانون یکسان بودند…

لینک کوتاه : https://tanishnews.ir/?p=19423

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.